خداوندا
نوشته شده توسط : پژمان

خداوندا!

خدایا کفر نمی‌گویم،پریشانم،
چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!
مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی ‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی
لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف‌تر عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌
و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی
‌ ز حال بندگانت با خبر گردی
‌ پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت،
از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.

خداوندا!

تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است…

                                                                                           دکتر علی شریعتی

 

 

 





:: موضوعات مرتبط: کلبه , ,
:: بازدید از این مطلب : 603
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 10 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
رهگذر در تاریخ : 1389/8/10/1 - - گفته است :
سلام به نویسندگان این وبلاگ

شروع خوبی بوده

امیدوارم کارای بهتری ازتون ببینم.پاسخ:سلام دوست عزیز ممنونم که به وبلاگمون سر زدین اگر باز گذرت این طرفا افتاد بیا پیشمون خوشحال میشیم.


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: