نوشته شده توسط : زهرا

من و پر کن از ترانه واسه پرواز دوباره

 

توی هوای بغض باغچه، تو همون الهه هستی

 

 

که با دست مهربونت زخم ایینه ها رو بستی


توی قصه ی شبونه تو همون فرشته هستی

 

 

که تو تکرار هر اسم، شب و از پایه شکستی


تو همونی که میتونی واسه من غزل بخونی

 

 

توی دریای نگاهت قایق عشق رو برونی

تو همونی که می خواستم قصه هام مال توباشن 

گلای باغچه می خواستن که با دستای تووا شن

 

توهمون پنجره هستی که تو شعرام خونه داری

 

 

توی فینال محبت میدونم کم نمی اری


تو واسم زمزمه سازی مثل بارون واسه دریا 

تو همون لحظه ی ناب ، چیدن عشقی تورویا


تو برام مایه ی شوقی واسه رفتن تا ستاره 

من و پر کن از ترانه واسه پرواز دوباره

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 353
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : 25 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : پژمان

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما می کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
(بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد)
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد



:: موضوعات مرتبط: کلبه , ,
:: بازدید از این مطلب : 360
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 17 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : زهرا

 

دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاری

ای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری

در کتاب قصه من معنی هر دل سپردن

خود شکستن بود و بردن در غم خود سوگواری

ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم

ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم؟

من چه بودم نقش باطل،قایقی گم کرده ساحل

با هزاران زخم بر دل از عزیزان یادگاری

بی نیاز از هر نیازی ،بی خبر از پیله سازی

با گناه پاک بازی باختم در هر قماری

من چه بودم شعله ی درد، قصه ی خاکستر سبز

زخمی دنیای نامرد قصه چشم انتظاری

با من ویرانه از درد دست تو اما چه ها کرد

ای که با معنای دیگر عشق را آموزگاری

 



:: بازدید از این مطلب : 471
|
امتیاز مطلب : 123
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 6 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : پژمان

ممکن که کند غیر من  این ناشدنی  را

یعنی شکند  هیبت دیوار منی را

دیوار منی را که میان من و مقصود

انداخته این فاصله اهرمنی را

این فاصله غفلت و افسوس که بگذاشت

از کف بدهم فرصت نایافتنی را

در تور  تو این ماهی لغزنده نماند

مادام که واقف نشوی فوت و فنی را

بر عزم خلیلانه چه آمد که نیازست

تجدید کند خاطره  بت شکنی را

آن را که بیابان طلب پای  نفرسود

باور نکند  سعی اویس قرنی را

شیرینی عشق  است که اسطوره  بسازد

فرهاد چه داند هنر کوه کنی را

آلاله چو بیند علم غیرت عشاق

از یاد برد دعوی خونین کفنی را



:: موضوعات مرتبط: کلبه , ,
:: بازدید از این مطلب : 478
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : 3 آذر 1389 | نظرات ()