نوشته شده توسط : پژمان

 

عمری گذشت و بی تو حضوری ندیده ام
درتنگنای حادثه ، نوری ندیده ام
یک کهکشان خیال تو را داشتم ولی
در این سیاه چاله ظهوری ندیده ام
عمری مرا به عشق رسیدن دوانده ای
اما هنوز ردّ ِ عبوری ندیده ام
وقتی که یأس در نفسم جا گذاشتی
دیگر من بجز لب گوری ندیده ام
کارم به خط و مرز جنونی رسیده است
غیر از سکوت و درد مروری ندیده ام
آتش گرفته ام وَ تو حرفی نمی زنی ...!
اینگونه تا به حال صبوری ندیده ام
اینک که تک مانده خاکسترم به جا
دیگر به من نگو که جسوری ندیده ام
حالا برو تو هم  به امان خدا ولی ...

هرگز نگو که من غم دوری ندیده ام



:: موضوعات مرتبط: کلبه , ,
:: بازدید از این مطلب : 460
|
امتیاز مطلب : 220
|
تعداد امتیازدهندگان : 54
|
مجموع امتیاز : 54
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : زهرا

 

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیدیشب انقدر باران امد

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیکه اگر بگویم یاد تو نبودم

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیباران با من قهر میکند

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیانقدر از پنجره بیرون را نگاه کردم

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیکه اگر بگویم منتظر تو نبودم

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیپنجره با من قهر میکند

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیانقدر دلتنگ خوابیدم

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیکه اگر بگویم خواب تو را ندیدم

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیخوابت هم مرا ترک میگوید..

 



:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 216
|
تعداد امتیازدهندگان : 51
|
مجموع امتیاز : 51
تاریخ انتشار : دو شنبه 4 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : زهرا

 

 

 

 

           شب فرا رسید و من به غروب آسمان که بر ساحل دریا طنین انداخته بود خیره شده بودم

 

گفته بودن که نگاه کردن به غروب خورشید در کنار ساحل دریا لذت خاصی دارد

گفته بودند نگاه کردن به دریا و در دل دعا کردن دعاها را بر آورده می کند

و در کنار این سکوت

من به آسمان و دریای خروشان نگاه می کردم

آیا آرزوی داشتم ؟؟؟

آیا خواسته ای بود که بخوام از ته آرزو کنم ؟؟؟

و تمام شب در این افکار به سیاهی شب خیره شدم

تمام شب برای ستایش

  گوش به صدای شبنم دادم

  تمام شب برای پرستش پاکی ها دعا کردم

و تمام شب به خود شب غبطه خوردم

به سکوتش !!!

به سیاهیش!!!

به زیبایش!!!

و به عشق پاکش!!!

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 340
|
امتیاز مطلب : 240
|
تعداد امتیازدهندگان : 59
|
مجموع امتیاز : 59
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : زهرا

 

 

گنجشک با خدا قهر بود…

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هيچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا مي گرفتند

و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت:
مي آيد ؛ من تنها گوشي هستم که غصه هايش را مي شنود

و يگانه قلبي هستم که
دردهايش را در خود نگاه ميدارد…
و سرانجام گنجشک روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.
فرشتگان چشم به لب هايش دوختند،
گنجشک هيچ نگفت و…
خدا لب به سخن گشود
:

 با من بگو از آن چه سنگيني سينه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکي داشتم،

 آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي کسي ام.
تو همان را هم از من گرفتي.
اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي؟

 لانه محقرم کجاي دنيا را گرفته بود؟
و سنگيني بغضي راه کلامش بست…
سکوتي در عرش طنين انداخت فرشتگان همه سر به زير انداختند.
خدا گفت: ماري در راه لانه ات بود.

باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو
از کمين مار پر گشودي.
گنجشگ خيره در خدائيِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسيار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم

و تو ندانسته به
دشمني ام برخاستي!
اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چيزي درونش فرو ريخت

 هاي هاي گريه هايش ملکوت خدا را پر کرد

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 338
|
امتیاز مطلب : 268
|
تعداد امتیازدهندگان : 70
|
مجموع امتیاز : 70
تاریخ انتشار : دو شنبه 13 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : زهرا

 

                                                              

با تو ام
ای لنگر تسکین !
ای تکانهای دل !
ای آرامش ساحل !
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیفهای آفتابی !
ای کبود ِ ارغوانی !
ای بنفشابی !
با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین !
با توام
ای غم !
غم مبهم !
ای نمی دانم !
هر چه هستی باش !
اما کاش...
نه ، جز اینم آرزویی نیست :
هر چه هستی باش !
اما باش!



:: بازدید از این مطلب : 356
|
امتیاز مطلب : 264
|
تعداد امتیازدهندگان : 70
|
مجموع امتیاز : 70
تاریخ انتشار : 8 دی 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : زهرا

من و پر کن از ترانه واسه پرواز دوباره

 

توی هوای بغض باغچه، تو همون الهه هستی

 

 

که با دست مهربونت زخم ایینه ها رو بستی


توی قصه ی شبونه تو همون فرشته هستی

 

 

که تو تکرار هر اسم، شب و از پایه شکستی


تو همونی که میتونی واسه من غزل بخونی

 

 

توی دریای نگاهت قایق عشق رو برونی

تو همونی که می خواستم قصه هام مال توباشن 

گلای باغچه می خواستن که با دستای تووا شن

 

توهمون پنجره هستی که تو شعرام خونه داری

 

 

توی فینال محبت میدونم کم نمی اری


تو واسم زمزمه سازی مثل بارون واسه دریا 

تو همون لحظه ی ناب ، چیدن عشقی تورویا


تو برام مایه ی شوقی واسه رفتن تا ستاره 

من و پر کن از ترانه واسه پرواز دوباره

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 267
|
تعداد امتیازدهندگان : 71
|
مجموع امتیاز : 71
تاریخ انتشار : 25 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : پژمان

سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما می کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
(بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد)
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد



:: موضوعات مرتبط: کلبه , ,
:: بازدید از این مطلب : 396
|
امتیاز مطلب : 253
|
تعداد امتیازدهندگان : 67
|
مجموع امتیاز : 67
تاریخ انتشار : 17 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : زهرا

 

دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاری

ای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری

در کتاب قصه من معنی هر دل سپردن

خود شکستن بود و بردن در غم خود سوگواری

ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم

ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم؟

من چه بودم نقش باطل،قایقی گم کرده ساحل

با هزاران زخم بر دل از عزیزان یادگاری

بی نیاز از هر نیازی ،بی خبر از پیله سازی

با گناه پاک بازی باختم در هر قماری

من چه بودم شعله ی درد، قصه ی خاکستر سبز

زخمی دنیای نامرد قصه چشم انتظاری

با من ویرانه از درد دست تو اما چه ها کرد

ای که با معنای دیگر عشق را آموزگاری

 



:: بازدید از این مطلب : 530
|
امتیاز مطلب : 248
|
تعداد امتیازدهندگان : 64
|
مجموع امتیاز : 64
تاریخ انتشار : 6 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : پژمان

ممکن که کند غیر من  این ناشدنی  را

یعنی شکند  هیبت دیوار منی را

دیوار منی را که میان من و مقصود

انداخته این فاصله اهرمنی را

این فاصله غفلت و افسوس که بگذاشت

از کف بدهم فرصت نایافتنی را

در تور  تو این ماهی لغزنده نماند

مادام که واقف نشوی فوت و فنی را

بر عزم خلیلانه چه آمد که نیازست

تجدید کند خاطره  بت شکنی را

آن را که بیابان طلب پای  نفرسود

باور نکند  سعی اویس قرنی را

شیرینی عشق  است که اسطوره  بسازد

فرهاد چه داند هنر کوه کنی را

آلاله چو بیند علم غیرت عشاق

از یاد برد دعوی خونین کفنی را



:: موضوعات مرتبط: کلبه , ,
:: بازدید از این مطلب : 525
|
امتیاز مطلب : 226
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58
تاریخ انتشار : 3 آذر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : پژمان

جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل

و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود
یعنی فراموشی
قلب تقاضای عفو عشق را داشت
ولی همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی ؟
ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صداش بودی ؟
یا تو ای لب مگر تو نبودی که در آتش بوسه زدن به او میسوختی ؟
و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید !
حالا چرا اینچنین با او مخالفید ؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند
عقل گفت : دیدی قلب همه از عشق بیزارند ؟
ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمایت میکنی ؟
قلب نالید : که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند
و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم
پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم     !!!



:: موضوعات مرتبط: کلبه , ,
:: بازدید از این مطلب : 511
|
امتیاز مطلب : 228
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58
تاریخ انتشار : 27 آبان 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد